لب دریای افق
sasan
باران، قصيده واري، - غمناك - آغاز كرده بود. مي خواند و باز مي خواند، بغض هزار ساله ي درونش را انگار مي گشود اندوه ز است زاري خاموش! ناگفتني است... اين همه غم؟! ناشنيدني است! *** پرسيدم اين نواي حزين در عزاي كيست؟ گفتند: اگر تو نيز، از اوج بنگري خواهي هزار بار از اوج تلخ تر گريست
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |